۱۳۹۰ فروردین ۴, پنجشنبه

دعوت

هوس آتش کردی؟

سوختن؟

و گناه؟

تن تو

مگرش هیچ, شناسی بوده است با من؟

که به سودا شود اندر

بستاند هیچ

به جهانی پاکی

زندگانی

هوش و دانش

من

آتش پایانم

و جز از سوزانیدن

نه به کاری آیم.

... و تو هشدار کنون!

هشدار!


چهارم فروردین نود نوروز

شادی سرزمین من


پای ملخی از موری چون من به درگاه سلیمانی دکتر شفیعی کدکنی نازنین


من اگر هر بار

به گونه ای می سرایم زیباییت را

و دیگر بار

به دیگر گونه

تو به دل مگیر

ای دل از مهر آکنده

از آن روست

که تو به یک رو زیبا نیستی

هر بار

رویی از تو را که ستودم

دیگر روی نمودی و من

آن شرم باره شدم باز

که ندیدم آن دیگر روی دل ستانت را

تویی مهرسان

که از هر رو یکیستی و اما

به هر رو یگانه

آنچه می پراکنی

همه روشناست

همه گرما

همه مهر

همه عشق

و همه دردنامه ی دل ما

کاش می شنیدیم

آنچه به ترانه خواندیمان

بوسه بر روی گوهرینت

از شایستگی کم خواهد آورد

ای شادی درداندود سرزمین زخمی من


نوروز نود چهارم فروردین