دوستت دارم
تا آنجا که برد شراب است
تو
را و
مرا
در
هم پیمانی و هم پیمانه گی
تا به پهنه ی بودن تو
تا به گستره ی کدامین کهکشان
نمی دانم
تو
همان انفجار هستی و هستنی
و من همان خرد ِ اندک ِ کیهان نورد
در
تو
تو رازی
بزرگ و شگفت
زیبا زیبا...
همان
که اندیشه ی مرا
به بیکران شگرف خود
می
گسترانی
و من این سان
در توست که خود را هست و سترگ
می یابم
و بی تو اما
همان هیچ.
هفدهم
مهر نود و یک
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر