۱۳۹۳ خرداد ۸, پنجشنبه

۱۳۹۳ خرداد ۷, چهارشنبه

بار آخرین





برای من
همیشه بارِ آخرین بود
حتی نخست بار
از آن رو
چیزی جا نیفتاد
نه دوستت دارمی
نه اشکی
نه بوسه ای؛
     حسرتیم نیست.
تنهایم
با من نیست اکنون هیچ
مگر عشق.
 


هفتم خرداد نود و سه

رفتن





رفتن هایی هست
رفتن است
            رفتن؛
اما
وای از تو
            ای عشق نابود من!
- نابوده ای یا نابود گشته ای -
رفته ای, با خود اما
باورِ رفتن نبردی
خواهدم فرسود
تا مرگ ِ دریغ.
می کِشم تنهایی ام را
با صد هزاران شور
            من به آغوش,
همچون دیریافته.

با تو
یاد دارم چهره ام در آینه
            با دگر رویی
بی تو نیز,
ار چه آیینه همان آیینه است
دیگرم من باز
            دیگر.

بوسه ها را
آن همه دوست می دارم ها, نوازشها
اشک ریختنها را
که سرریزِ تو کردم
بر سر صدها کسان هم ریختم
هر صد تو بودی

من به پای تو
نه عشقی برترین
یا بهترین,
یا که یکتا
            دَرریختم
من به راه تو
راستین عشقی فراآورده بودم.

من فروریختم.

گرچه در عاشق کردن تو
سر فرودِ یک شکست آورده ام من
سربلند از عاشقت بودن,
می روم.

رفتنت را پاسخ از من نیست
پاسخ از آغوش و دستان و لبان دیگری
                        درمی رسد.

بهار نود و سه

۱۳۹۳ خرداد ۱, پنجشنبه

آدم تو

آدم تو نبودم
عشقم
کوچک آمد تو را
بازپس که دادیش
پاشیدمش بر همه گان
کوچک بود
کم نبود
به همه رسید.




یکم خرداد نود و سه

۱۳۹۳ اردیبهشت ۳۰, سه‌شنبه

شمعدانی ها

کودکی بودم
باغچه دورادور لبریز و
آذین بسته از شمعدانی ها
و من
خشمگین از ایشان!
در بهاران کولشان می کردم
تا باغچه
در خزان تا تاقچه
در زیر زمین.
گل که می کردند
بر من
خنده می کردند
من اخم!
از برایم روی زیبا می نمودند
من زشت!
باز گل می کردند
خنده می کردند
روی زیبا،
همچنان من خشم و اخم،
زشت روی.
روزگاری درگذشت.
من پشیمان
پیر
شمعدانی ها برنده!
همچنان زیبا
به لبخند و دل آرا
من زشت ماندم
پشیمان و پریشان
تیره دل.
شمعدانی های زیبا
باز می خندند
من تنگ دل.



سی و یکم اردی بهشت نود و سه

آسمان و من

باز باران یاد من کرده
و من یاد تو.
سر از پا نمی شناسم
نه از آن رو که نیستی،
از آن که عشق تو با من است
تا باران هست.
آسمان و من
هر دو با لبخند
اشکباریم.



سی ام اردی بهشت نود و سه

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۹, دوشنبه

در میان

                  گاهی خواهد شد که از هرسو، از دوست و نزدیک و دشمن و روزگار در میان گرفتار می آیی. بهترین گزینه حذف خودت خواهد بود. هر چند آسیب بخوری اما خشنودی که کاری کرده ای؛ برگزیننده تو بوده ای و هم پالکیشان نشده ای.


بیست و نهم اردی بهشت نود و سه

عشق آمیزی

مرا
به کینه
      گاهیم نمانده،
آدمها!
به عشق درآویزیدم.

 


بیست و نهم اردی بهشت نود و سه