دیگرم
نیستی و روزگار هر دم من
چون حال داغداری ست در شب جمعه
بر سر خاک عزیز رفته.
تار
گوشه ای کز کرده و
زخمه به گوشه ای؛
واژه آن سوتر و من
این سو.
نه کنار می آیند
نه به رقص,
چون همیشه.
همه گم کرده گویی چیزی:
تو.
تیر نود و سه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر