یورش اسراییـــــل به کشتـــــــــی های کمـــک های
انسان دوستانه برای شکست محاصره ی چند ساله ی
بخت برگشته گان غزه
سرریز ِ خون باز پَسَم دادند
برایت مهر آوردم
کین هدیه ام دادند
و لبخندم را برایت
به گلوله تاخت زدند
زندگی ای که پیشکش آورده بودمت
به چند کُشته ی ناچیز
در برابر چشمان همه آدم سانان جهان
ستاندند
که نه فاجعه ای باشد
نه آمار! *
سراسر جهان باریکه ای بیش نیست
کیستند اینان که باریکه ی زندگی تو را
در همین جهان برنمی تابند؟
پس از آن که آب و نانیت هم نباشد
چند از اینان را مشکلی نخواهد ماند؟
و ماهها نوزادت را پوشکی هم نباشد
شبی لای پای کـَسی شان خواهد سوخت؟!
... و ماییم هنوز در این روزها
که زندگی می کنیم
دست به کاریم و
ایّام به کام است و
روز و شب خوش!
به هم عشق می ورزیم و
جز لبخند چیز دیگری برای دادن نداریم!
باز جغرافی خواهیم آموخت
با نقطه خطهایی به نام مرز
و تاریخ
با آمارهایی * که
برایمان نمره ی قبولی در پی خواهند داشت
و آموزه هایی دیگر:
یکی برای همه,
همه برای یکی!
دیگر عددها هم به تعداد خود معنا نمیدهند
عدد هم عددهای قدیم!
امّا باز
تو دست های مرا
و نگاهم را
به انتظار باش
در یکی از همین باریکه ها
در صبحی نه دیر
از فراسوی نقطه خطی
دست هایمان
هم دیگر را خواهند فشرد
و نگاه هایمان
درهم گره خواهند خورد
بی نیاز از هر زبانی.
* استالین: مرگ یک نفر فاجعه است؛ مرگ هزاران نفر, آمار!
پانزدهم خرداد هشتاد و نه
سوگواران در میان ِ سوگواران
پاسخحذف