۱۳۸۹ خرداد ۱۵, شنبه

باریکه





به یاریـــگران باریــــکه ی غـــزه و مردم آن پس از

یورش اسراییـــــل به کشتـــــــــی های کمـــک های

انسان دوستانه برای شکست محاصره ی چند ساله ی

بخت برگشته گان غزه


برایت پیاله ی آبی آورده بودم

سرریز ِ خون باز پَسَم دادند

برایت مهر آوردم

کین هدیه ام دادند

و لبخندم را برایت

به گلوله تاخت زدند

زندگی ای که پیشکش آورده بودمت

به چند کُشته ی ناچیز

در برابر چشمان همه آدم سانان جهان

ستاندند

که نه فاجعه ای باشد

نه آمار! *

سراسر جهان باریکه ای بیش نیست

کیستند اینان که باریکه ی زندگی تو را

در همین جهان برنمی تابند؟

پس از آن که آب و نانیت هم نباشد

چند از اینان را مشکلی نخواهد ماند؟

و ماهها نوزادت را پوشکی هم نباشد

شبی لای پای کـَسی شان خواهد سوخت؟!

... و ماییم هنوز در این روزها

که زندگی می کنیم

دست به کاریم و

ایّام به کام است و

روز و شب خوش!

به هم عشق می ورزیم و

جز لبخند چیز دیگری برای دادن نداریم!

باز جغرافی خواهیم آموخت

با نقطه خطهایی به نام مرز

و تاریخ

با آمارهایی * که

برایمان نمره ی قبولی در پی خواهند داشت

و آموزه هایی دیگر:

یکی برای همه,

همه برای یکی!

دیگر عددها هم به تعداد خود معنا نمیدهند

عدد هم عددهای قدیم!

امّا باز

تو دست های مرا

و نگاهم را

به انتظار باش

در یکی از همین باریکه ها

در صبحی نه دیر

از فراسوی نقطه خطی

دست هایمان

هم دیگر را خواهند فشرد

و نگاه هایمان

درهم گره خواهند خورد

بی نیاز از هر زبانی.

* استالین: مرگ یک نفر فاجعه است؛ مرگ هزاران نفر, آمار!

پانزدهم خرداد هشتاد و نه

۱ نظر: