زیر تازیانه
اندیشه, گروگان ِ نانی ست
و به پاره نانی بیشتر
یک انسان
- به همه
شگفتیش و بزرگی -
سودا می شود؛
و انسانها
نیز.
گنبدی از لاجورد(!)
- به پهنه ی دل همه گرسنه گان جهان -
بر فرازش یک نشان
بر سر ِ آزادی
- که به
راستی تندیسی بیش نیست -
فرا آمده است
و دیرگاهی ست که آزادی
به گدایی سکه ای دست یازیده تا
انسانش را
از گرو
واستاند.
کبوتران هم
دیگر نشانی از صلح و آزادی ندارند
که به دنبال برچیدن نان خود اَند.
یک
فروردین نود و یک
رم
من نیز به حرمت اندیشه ات پا به خانه ات می گذارم دوست نادیده ام. برایت در سال جدید سربلندی و عشق آرزو دارم. سفر خوش.
پاسخحذف