بخوانم
به نام باران
که خوانده ام
به نامت آن را
بیا
که هیچم از تو نزدیک تر نیست
جز مرگی که درآغوش
مرا منتظر است
بشتاب
که تاب انتظار من از مرگ
تویی.
به نگاهی اشکبار
به لبانی خیس از عشق
و به تر گیسوان پرتابت
دل بی تاب مرا
بارانی کن
باران پرغوغا
که خود همه ی زندگی ست
زیبا و خوش آهنگ
سرد
تند و هوس بار
کوتاه
میرا
.
.
.
و باز
باران.
... و منم باز
که هر بار
با باران
تو را کم دارم
هربار
تو را.
زندگی
وام دیگرنیستش با من
جز مرگ
جز تو.
بیست و پنجم تیر ماه نود و یک