سیاه چشمت
سیاهچاله ام شد در کهکشان
زندگی
زمان را هیچ کرد و مکانم را
و در خود مرا فرو کشید و
فروبرد
گیسوان نگونسار سیاه فامت
سرنگونم ساخت, به کرنشم واداشت
و
راهی دلت ساخت, سیاه
و عشق تو
از میانه ی این همه سیاهیهات
اینک مرا
به سیه روزی بخت تیره ام
رسانیده
به روشنی روز
با عشق تو
به چنین خاکی سیاه
بایدم بنشست.
بیست و هشتم خرداد نود
و سه