تن ِ طنازت را اگرم دریغ داشتی
هزار هزار شیرینتر بودم
تا راستی ات را,
که سرشارت کرده بودم
بی پیرایه
بی هیچ پلشتی
بی من
با یک جهان تو
با یک هزارتوی ِ فاش بر هیچکس
با یک قلب
با یک عشق
و اکنون
من, مُرد,
جهان پلشتزار
عشق مدفون ِ هزارتو
هر آنچه هست آراسته!
هشتم مرداد 85
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر