در پریشان ترین شب ِ تاریخ
که من درهای عشق را
تنها نگاره هایی از دروازه های بهشتی بر دیوارهای سنگی یافتم
رویای گفت و گوی ِ با تو
ای صادق ترین!
هدایتی بود خوش یمن و با مسما
به هر فرجامی
راست و تلخ.
***
مرگ ِ تو را
جز به سرخوردگی با همان پر نگار دیوار و
خفقانی که گرفتی
می توان دریافت آیا؟
***
ای نمادگونه های معشوقه گی!
اینک
عشق
پتیارگی تان را به زانو نشسته
تا شما به رقص آیید
هرزه وار؛
چون سرشت تان.
سی ام اردیبهشت ماه هشتاد و شش
پس از دیدن خواب صادق هدایت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر