۱۳۸۸ مرداد ۹, جمعه

آینه

دیریست

در آینه می کاوم و

خود را نمی بینم

او

آن من است که من نیستم.

گناه آینه نبود و

نیست گناه چشمانم نیز

گناه تو بود که مرا ربودی از زندگی.

باز کودکانه سر

به دنبال خویشم باید رفت   

          در پیرانه سری؛

آری ابتدا و انتها یک نقطه بودند بر هم

اما

به فاصلۀ عمری.

 

                        بیست و هشتم فروردین هشتاد و هفت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر