رو به تو می خواستم کرد
به التماس و به فریاد
بخواهمت
که برهانیم از عفریته ای
که هر چهره اش
از پس کسی نمایان
مرا می خواند به زهرخند ِ خیانت و پست مَنِشی
و زشتخو
تن و اندیشه را
جز از آزردن و آلودن
نخواهد.
می دانم
که مرا ناکار خواهد ساخت
و مرا نیز
به حتم تاب نیست دیگر.
... و باز دیدمش
آن هنگام که درآویختمت
و می بوسیدم دیگر رویت را.
پنجم مهرماه هشتاد و هفت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر