۱۳۸۸ مرداد ۹, جمعه

سُخره گیران

آنان که می تازند

بی امان

اکنون

بر تن ِ فرسوده ات از جانبخشی به لاشه هاشان

 

آنان که خدایگانند

اکنون

و ایمانت را به سخره دارند

 

آنان که رنگواره سر می دهند

مستانه روز و شب,

دیر نبود.

از تهی اندیشی

یاد برده اند

جسد هاشان را بی روان

بت واره گیشان را چوبین و سنگین

چشمانشان را کوررنگ.

 

شادمانه که

تو هزاره ای

از این جانفشانی

و حاضر در همه دلهاشان

آفتابگون.

خورشید به خواست ِ کسی برنمی دمد

جز به مهر خویش

تابناک همه را.

 

... و سرانجام

آنان را تو همانند نه

آنانند مهرین

و تو زنده تا همیشه

تا هرآنگاه که دلی باشد,

جانانه

مومن

رنگین.

     بیست و هفتم دی ماه هشتاد و پنج

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر