آنان که می تازند
بی امان
اکنون
بر تن ِ فرسوده ات از جانبخشی به لاشه هاشان
آنان که خدایگانند
اکنون
و ایمانت را به سخره دارند
آنان که رنگواره سر می دهند
مستانه روز و شب,
دیر نبود.
از تهی اندیشی
یاد برده اند
جسد هاشان را بی روان
بت واره گیشان را چوبین و سنگین
چشمانشان را کوررنگ.
شادمانه که
تو هزاره ای
از این جانفشانی
و حاضر در همه دلهاشان
آفتابگون.
خورشید به خواست ِ کسی برنمی دمد
جز به مهر خویش
تابناک همه را.
... و سرانجام
آنان را تو همانند نه
آنانند مهرین
و تو زنده تا همیشه
تا هرآنگاه که دلی باشد,
جانانه
مومن
رنگین.
بیست و هفتم دی ماه هشتاد و پنج
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر