مرگ
پایکوبان
و به رقص
اما دلگیر
درمی رسد
تا زندگی را نوید دهد
هر دم
هر دم.
بهار نیز
با همۀ شکوه
با همه کوله بار ِ امیدش
باز
خرامان و به ناز
می آید
اگر چه خود زندگی ای پس از مرگ است
اما این بار
مرگ را آبستن.
جامۀ تظاهر
چه خوش بالا ردایی ست!
چکاچک ِ قاشق ها
هم آوایی ِ دندانهای ِ لاشه خوارانی ست
که خویشتن را نیز دیر نیست
رفتن به زیر دندانهایی از آن گونه.
چه زود
جامه گان
به رنگ ِ دلها شان آمیخته می گردد.
چه زشت آواها
که گوشها را خواهد نواخت!
و تظاهر
وقیحانه و مستانه
عربده ها می کشد
و مرگ اما
عریان از رنگها
فرا می رسد
در آن میانه
چشمی
عاشقانه
سوسو می زند
همه آن سیاهی ها
شوم نغمه ها و
رنگ به رنگی ها را
در می نوردد
و عمری سوختن
به گریز از تظاهر را
هلهله می کند که:
زندگی
با همه مرگش
می ارزد به
عشق.
نوزدهم فروردین هشتاد و شش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر