۱۳۸۸ مرداد ۸, پنجشنبه

نوروز هشتاد و پنج

روزیست نو,

از نو؛

به تازگی ِ هزاران هزار نوروز ِ گذشته

به کهنگی ِ اندیشۀ انسان نخستین

و به نویی ِ هر آن که کمی از آن آن ندارد

و من

آیا در هیچ آنی زیستم؟

ومن آیا

چه بوده ام در هر آن؟

هر چه باشم,

در دیدگان دیگران

همانم که آنان می انگارند,

نه آنی که هستم.

من

مدفون این و آن آن,

من

گمگشته  دراینان و آنان.    

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر