خورشید
از همیشه زودتر خود را به کوه رساند
تا در پس ِ آن پناه یابد و
به تماشا بنشیند
و ماه را پاسی زودتر هدیه کند
و شب
آغوش گسترد
تا باز مرا هوایی کند
زیبا نوای ِ باران
نواختن گرفت
بوی خود را بر همۀ وجودم افشاند
تا در کنار تو بودن را جشن بگیرم
خبری بود گویا
دیری نمی بایست گذشتن
سوار بر احساس تو
به اوج پرکشیدم
و ما
بی آنکه بدانیم
با این پرواز
سالی نو را
به بشر تحویل کرده بودیم
جهان به پیشباز ِ ما آمده بود
بی آنکه بدانیم
و زین پس
بوی باران
تا هماره مرا
پیک ِ آرزوی ِ تو خواهد بود.ء
دوازدهم دی ماه هشتاد و هفت
شب سال نو مسیحی دوهزار و نه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر